بنام خدای بخشنده مهر بان یک استکان چای روز تولدم بخار روی شیشه ما به یاد کودکی هایمان انداخت و بلند شدم با انگشت روی شیشه یک قلب کشیدم و بعد تیری که از قلب میگذرد کاری که بار ها وبار ها در نوجوانی و جوانی روی شیشه های بخارگرفته انجام میدادم بعد برگشتم چایم هنوز داشت بخار میکرد شال گردنم را کمی شل کردم و خودم را روی مبل راحتی انداختم استکان چای را برداشتم و دوستی گرفتمش تا گرمایش جانم را گرم کند و بعد خیر به آسمان پشت پنجره شدم ابی نبود رنگش را دوست نداشتم شیشه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کالای ارزان پورتال خبری سوبول وبلاگ مبین روشناس دانلود برای شما بهترین مودم های ADSL و VDSL justiceyltxokct9 daily جی تی ای360|کمیاب ترین های دنیای جی تی ای sarailxs4 casa بهترین دکتر ( متخصص ) ارتودنسی تهران ، دکتر فرهاد صدرالدینی اخبار اینترنتی